قالب وبلاگ

TAMINA
 

یه اتاقی باشه گرم گرم...روشن روشن...تو باشی و من باشم . . .

کف اتاق سنگ باشه . . . سنگ سفید

تو منو بغلم کنی که نترسم . . ....که سردم نشه . . .که نلرزم . . .

اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار . . . پاهاتم دراز کردی . . .

منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم . . .

با پاهات محکم منو گرفتی . . . دو تا دستتم دورم حلقه کردی .

بهت می گم چشاتو می بندی ؟

می گی آره . . . بعد چشاتو می بندی .

بهت می گم . . . قصه میگی برام . . . تو گوشم ؟

می گی آره . . .

بعد شروع می کنی آروم آروم . . . تو گوشم قصه گفتن . . .

یه عالمه قصه ی طولانی و بلند . . . .

که هیچ وقت تموم نمی شن .

می دونی ؟

می خوام رگ بزنم . . . رگ خودمو . . . مچ دست چپمو .

یه حرکت سریع . . .یه ضربه ی عمیق . . .

بلدی که ؟....ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم

تو چشاتو بستی . . . نمی دونی .

من تیغ رو از جیبم در میارم . . .

نمی بینی که سریع می برم . . .

خون فواره می زنه . . . رو سنگای سفید . . .

نمی بینی که دستم می سوزه .

لبم رو گاز می گیرم . . . که نگم آآآخ . . .

که چشاتو باز نکنی و نبینی منو . . .

تو داری قصه می گی .

دستمو می زارم رو زانوم . . .

خون میاد از دستم می ریزه رو زانوم . . .

و از زانوم می ریزه رو سنگا .

قشنگه مسیر حرکتش .

حیف که چشات بسته ست و نمی تونی ببینی .

تو بغلم کردی . . . می بینی که سرد شدم . . .

محکم تر بغلم می کنی که گرم بشم .

می بینی نا منظم نفس می کشم . . .

می گی . . . آآخی . . . دوباره نفسش گرفت .

می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی . . . سرد تر می شم . . .

می بینی دیگه نفس نمی کشم . . .

چشاتو باز می کنی . . . می بینی که من مردم .

می دونی ؟

من می ترسیدم خودمو بکشم . . . از سرد شدن . . .

از خون دیدن . . . از تنهایی مردن . . .

وقتی بغلم کردی . . . دیگه نترسیدم .

مردن خوب بود . . . آروم آروم .

گریه نکن دیگه . . .

من که دیگه نیستم چشاتو بوس کنم و بگم خوشگل شدیاااا . . .

بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی .

گریه نکن دیگه  . . . خب

می شکنه دلم . . .

دل روح نازکه . . .

نشکونش . . .


[ سه شنبه 90/4/14 ] [ 9:21 عصر ] [ الینا و پری ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 46847